- شش دکتن
بلا افتادن، آفت زدن
معنی شش دکتن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(شِ یِ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان. محصول آنجا غلات و حبوب و چغندر و سکنۀ آن 123 تن و آب آن از چشمه و فاضلاب سراب فش و داراب سر است. از کنگاور می توان اتومبیل برد. تپه ای از آثار ابنیۀ قدیم در باخترآبادی وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
خز دکتن
بر وفق مراد بودن
برخاستن صدای خفیف و کنایه از: اتفاق افتادن
چف دکتن
از چشم افتادن، طرد شدن
شایع شدن
آشکار شدن، رسوا شدن
نمایان شدن، بیرون آمدن از زیر پوشش
متورم شدن بدن
نظر کسی را جلب کردن
سقوط کردن، سقوط از پرتگاه و صخره
در غلتیدن، به گوش رسیدن صدایی خفیف
پررو شدن، وقیح شدن
دویدن، به دو افتادن، آغاز به دویدن کردن
جا افتادن، کامل شدن، خوب پخته شدن غذا
پایین آمدن
آماسیدن، ورم کردن، از نظر افتادن، با کسی چپ افتادن و بد شدن
اخم نمودن، آماس نمودن بدن
آتش گرفتن، سرایت آتش از جایی به جایی دیگر
کسی یا چیزی را به صورت اتفاقی دیدن
حرکت کردن، خزیدن، مشغول به کار شدن
برخورد کردن، دعوا کردن
منقرض شدن، از بین رفتن، پایین افتادن، به زیر افتادن، زیر
رسیدن خربزه و میوه هایی مانند زردآبو و شلیل
به پشت افتادن، پس افتادن
فراموش کردن رخدادها و در گذشتن از آن، عقب ماندن
به پشت افتادن و سقوط ناگهانی از شنیدن خبری هولناک، لاغر
جلو زدن از کسی یا چیزی
۲معشوقی که بدون اجازه ی پدر و مادر به همراه عاشق روانه شود.، پس افتادن، لاغر شدن و به تحلیل رفتن، تنگ دست شدن، ظاهر شدن، نمایان شدن
بر سر زبان ها افتادن، تنها ماندن
به پایین افتادن
نزدیک شدن، سرشاخ شدن
برق افتادن، تمییز شدن، آشکار شدن، آشکار شدن